حال میخواهی ببینیم چه خدایی عقلانی تر میباشد. وقتی صحبت از خدا میکنیم ؛ یعنی صحبت از خدایی میکنیم که بود و نبودش برای ما فرق میکند . تلقی افلاطونی از خدا یا تلقی متحرک اول از خدا ، تنها نامی را از خدا یدک میکشند و در واقع تلقی متحرک اول ،در عمل هیچ فرقی با اینکه ماده و انرژی و حرکت را جز عناصر و ساختارهای کلی و همیشگی جهان بدانیم ندارد.

حل اگر بخواهیم خدایی را که بود و نبودش بر زندگی ما اثرگذار است را مورد بررسی قرار دهیم به نظر من به دو تلقی کلی از خدا میرسیم که در اینجا شرح داده میشود.

اگر به صفات خداوند مثل علم مطلق و نگاهی بیفکنیم ؛ یک صفت گویی بالاتر از همه ی آنها مینشنید و آن وجود مطلق بودن خداست. آنچه وجودش مطلق باشد ؛همه ی صفات ان مطلق میشود. پس اولین مفهوم از خدا ، خدا به عنوان وجود مطلق میباشد.

هر یک از ما وجودی داریم . اشیا نیز وجودی دارند . هر چه را در این جهان انگشت بگذاریم ، وجودی دارد و خداوند وجود مطلق است.پس در وجود هرچیز و هرکس خدایی میباشد. خدایی که در همه ی عالم وجود دارد . در واقع ؛درهمه چیز ، خداست.یعنی تمامی عالم در عین کثرت وحدتی دارد؛ همه ، نه از خدایند ؛ بلکه خود ، خدایند. 

با پذیرفتن این خدا ، ادیان و هر چه در این جهان است هویتی نو میابد. در واقع ادیان تلاش انسانهایی است که با اعمال خویش به وجود مطلق نزدیکتر شده اند و توانسته اند از کثرت خارج شوند و به وحدت برسند . البته باید دقت کرد که مظور ما از به وحدت رسیدن، رسیدن به آرامش درونی میباشد نه وحدت عینی و دین راهی است که هر کدام پیموده اند و نتیجه ی تجارب آنها میباشد. چون انسانها در فرهنگهای مختلف زندگی میکنند ؛ طبیعی است که در این تلاش به نگاههای مختلفی برسند . نگاههایی که از شرق عالم و ادیانی چون بودا وادیان چینی را شامل میشودو تا غرب عالم و مسیحیت و اسلام و یهودیت را در بر میگیرد.هر یک از این نگاهها را پوسته ای در بر گرفته از باورها و عقاید آورنده ی مذهب که منبعث از فرهنگش میباشد ؛ نکته ی جالب هم همین است ؛ همانطور که عالم ،کثرت در عین وحدت دارد ؛ ادیان نیز کثرتی در عین وحدت دارند و همه تلاشی هستند  برای عبور از کثرت و به وجود مطلق رسیدن.

با این نگاه ، دیگر فاصله ای بین انسان و خدا نیست و خدا از رگ دست هم به انسان نزدیکتر است چون در وجود اوست.

آشکار است که این نگاه با نگاه سنتی دینی در تعارض عجیبی میباشد. در این نگاه خدا نه تنها وجود مطلق است ؛ بلکه موجودیت هم دارد . عالمی دارد و بر تختی جلوس میکند و فرشتگان در گاه دارد . پادشاه این عالم میباشد؛ البته پادشاهی دادگر . در واقع ؛ در این تفکر خداوند موجودی است که دارای صفاتی چون علم مطلق و قدرت مطلق میباشد و ظرفی هم به نام وجود دارد که به اختیار خودش و هر زمان اراده بکند بر موجودات میگستراند و از صفر به وجود می آورد . پس با این عالم فاصله دارد و پادشاه این عالم است و همه ی این عالم را او خلق کرده و این عالم به او وابسته است ؛نه اینکه خود ، وجود مطلق باشد . این خدا فرشتگانی هم دارد که رابط او و انسانهایندو حرفهای خود ودستورات شاهانه اش را از طریق فرشتگان به رسولانش ابلاغ میکند و آنها به مردمان.

اگر در مفهوم اول از خدا ، همه ی صفات با توجه به وجود مطلق بودن خداوند توجیه میشد ؛ یعنی خداوند علم مطلق ، قدرت مطلق و دارد چون وجود مطلق میباشد؛ در اینجا باید تمامی صفات برای خداوند اثبات شود و دیدیم که در هیچ یک ا ز اثباتهای وجود خدا به چنین صفاتی نمیتوان رسید. شاید خداوند مطلق نیست ولی دروغ میگوید. چیزی که میتواند این احتمال را در این نوع بینش به خدا بالا ببرد ؛ فرستادگان و ادیان میباشد. چرا خدایی که خود را مطلق میداند و همه چیز را از آن خود میداند فقط به غرب عالم توجه داشته و ادیانش که اسلام ، مسیحیت و یهودیت است در غرب پدید آمده است و شرق عالم رابه حال خود رها کرده است؟ بدیهی است که در اینجا دینداران ، اراده ی خداوند را دخیل خواهند دانست و میگویند : پادشاه عالم چنین صلاح دانسته که دستوراتش برای تمامی خلق را از این نقطه به گوش همه ی عالم برساند. با اندکی تفکر متوجه ضعف این خدا و مفهوم کاملا انسانی آن میشوید . از نظر عقلانی هیچ دلیلی وجود ندارد که این خدا واقعا مطلق باشد.

اگر خدا را به عنوان وجود مطلق بشناسیم ؛ لوازم و تبعاتی دارد که بیان شد . از ان جمله این بود که هیچ دینی نمیتواند کلام خداوند باشد و ادیان نتیجه ی تلاش انسان برای عبور از کثرت ورسیدن به وحدت میباشند و هر کدام راهیست پیشنهادی برای رسیدن به وحدت . اینکه ادیان کلام مستقیم خدا باشند فقط در صورتی ممکن است که فاصله ای بین وجود خدا و این عالم باشد ؛ یعنی نوع دوم مفهم خدا که عبارت بود ار خدا به عنوان موجودی دارای وجود مطلق. به لوازم و تبعات هر کدام از این دیدگاهها باید پایبند بود و نمیتوان بخشی از مفهوم اول خدا را قبول داشت و بخشی از مفهوم دوم را.

چنین به نظر میرسد خدای نوع دوم ،از پشتوانه ی عقلانی بر خوردار نمیباشد ولی خدای نوع اول ، یعنی خدا به عنوان وجود مطلق، مفهومی عقلانیست  که ایراد عقلانی نمیتوان به آن وارد کرد.

اگر در مفهوم دوم از خدا نیاز است که خداوند بگوید معادی هست و شما نمیمیرید و جاویدید و در این جاویدیت دلیلی نباشد جز خواست و قدرت خدا، در مفهوم اول از خدا، این جاودانیت میتواند لازمه ی منطقی موجود بودن باشد ؛زیزا اگر بپذیریم که وجود داشتن مرتبه ای غیر مادی است میتوانیم برای انسانها مرتبه ای غیر مادی قایل شویم که همیشگی است و حقیقت وجودی انسان است و خدا مجموع این حقیقتهای وجودی است ؛ حقیقتهایی که میتواند از جهنم مطلق تا بهشت مطلق(به زبان دینی) را در بر بگیرد . انسان میتواند با نگاهی وجودی راز موفقیت و همیشه در بهشت بودن را بفهمد .نگاهی که چون انسانها متفاوتند پس متفاوت است و یک نگاه خاص نیست و ادیان و مکاتب اخلاقی همه تلاشی هستند برای رسیدن به آن.

اینکه انسان به بهشت مطلق بپیوندد یک راه بیشتر ندارد و آن تلاش برای فهم حقیقت و عمل کردن به آنچه که فکر میکند درست است ؛ میباشد.که در آینده بیشتر در باره ی آن سخن خواهیم گفت.

پس دوتلقی از خدا میتوان داشت ؛ خدایی که وجودش از وجود ما متفاوت است و صاحب و فرمانروای این جهان است که میتواند خالق این جهان باشد(در تفکر دینی) یا نباشد (مثلا تفکر افلاطونی) و خدایی که در عمق این جهان است و وجودش در وجود ماست و در واقع ما در وجود اوییم و ما و اویی معنا ندارد چون یک وجود بیشتر نیست و آن خداست. این وجود مطلق طبیعتا از جنس ماده نیست پس همینجا مراتب وجودی فهمیده میشود و اینکه جهان ماده یک مرتبه ی وجودی است و مرتبه ی وجودی دیگر نیز وجود دارد که  همیشگی و جاودانه است . مرتبه ای که میتواند از کثرت برهد و با شعور و آگاهی به مطلق(آرامش درونی) برسد ؛البته در عین حفظ وجود مستقل خود .


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت وجود ,مطلق ,عالم ,میباشد ,خداوند ,وجودی ,وجود مطلق ,عنوان وجود ,مطلق باشد ,وجود دارد ,برای رسیدن منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبسایت جی تی آی بازارن بهانه های دلتنگی 02-music نیاز روز ما دانش است فرست گیم | قالب رزبلاگ حرفه ای فروش انواع کاکتوس هر روز بیا بهترین سایت شعر جذاب ترین ها،وبلاگ ایرانیکان